رانندگی

نشد ما یه روز تو خیابون های تهران با آرامش رانندگی کنیم.تو اتوبان مدرس تنها قانونی که به طور کامل رعایت میشه قانون جنگله.باز ایناش قابل تحمله بدترین و رواعصاب ترین عناصر رانندگی آقایون هستندکلا فکر میکنن راننده به دنیا اومدن.گواهینامه رو هم در دوران جنینی گرفتن.آخه مگه مثل گاو رانندگی کردن هنره؟؟؟؟؟؟کلا باید به رانندگی خانوما یه وصله ای بچسبونن.اگه با شخصیت راننگی کنی و به ملت راه بدی میگن معلوم نیست کی به این بی عرضه گواهینامه داده یا برو خونه رختت رو بشور یا بچه ات رو نگه دار یکی نیست بگه آخه اگه تو شعور داشتی که حرف زدن و طرز تفکرت این نبود.آخه تو که هنوز سیکل نداری چرا دهنت رو نمیبندی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟(باز اعصابم خراب شد.)

اگر هم راه ندی و مثل خودشون رانندگی کنی بازم میگن کی به این(نمیدونن این برای جسم به کار میره نه شخص)گواهینامه داده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟چه افسر ناشی ای بوده؟؟؟؟؟آدم تکلیف خودش رو نمیدونه

پاپستی ۱ :۱ یا ۲ ٪ هم استثنا وجود داره

پاپستی ۲:قصد جسازت به افراد دارای سیکل رو نداشتم اصلا.


دلگرم

کلا من به نظرات شما دلگرمم.اصلا وقتی میام سایت رو باز میکنم اینقدر نظر نخونده دارم وقت نمیشه همه رو بخونم....

دست گل همتون درد نکنه.یه دنیا ممنونم

تربیت

نمیدونم این اروپایی ها و امریکایی ها بچه هاشون رو چه طور تربیت میکنن که اینقدر عاقل و باشعورند.نمیدونم چرا بچه هایی که ما ایرانی ها تربیت میکنیم این قدر لوس و رو اعصابن.تو خیابون نگاه میکنی بچه ها یا به چادر مادرشون آویزونن و دارن گریه میکنن یا مانتو مادرشون رو اینقدر میکشند که دربیاد.اصلانمیفهمن نه یعنی چی.مثل این که هر چی بخوان باید آماده باشه!!!!!!!!!!!مادر و پدر ها هم خوب تربیت نمیکنن همه حرف هاشون با نه یا ن شروع میشه مثلا دست نزن اونو تو دهنت نکن با توپت بازی نکن اونجا نرو ....

بابا بذار بچه بره خودش یاد میگیره حالا شاید افتاد و زخمی شد .چه اشکالی داره.

همین بچه ها باعث شدن من اینقدر از بچه بدم بیاد که حتی یه دقیقه هم نمیتونم تحملشون کنم.

واحد حیاط

نمیدونم چرا تو دانشگاه ما این قدر بچه ها واحد حیاط برمیدارند؟شاید تو همه دانشگاه ها همین طوریه.ساعت درسی اش هم زیاده.بنده خداها از صبح ساعت ۹ تو حیاط میشینند تا ساعت ۶.نکته جالب اینه که بعضی ها این واحد رو میافتند و به اجبار تاکید میکنم که به اجبار ترم بعد برمیدارند.یکی از پسرهای دانشگاه هم داره به مرتبه استادی میرسه یعنی حاضره سر کلاس های دیگه نیاد ولی از واحد حیاط نمیگذره.به این میگن پشتکار.خدا کمکش کنه...

بعضی وقت ها بهترین راه فراره

چند وقته بی حس شدم.خدایا چقدر دوست دارم کارم درست شه زودتر از این مملکت برم.کم کم دارم افسرده میشم.بدترین حالت زندگی اینه که ندونی فردا قراره کجا زندگی کنی.هر جا باشه فقط دیگه نمیتونم ایران زندگی کنم. از بی تفاوتی مردم خسته شدم.اوایل تا کالایی گرون میشد ناراحت میشدم ولی الان به خودم میگم به درک اینقدر گرون شه که دیگه نتونن بخرن شاید به فکر رفتن و اینقدر گوسفندانه زندگی نکردن.قصد توهین ندارم خودمم ایرانیم. 

از این که همش باید به این فکر کنی که دیگران چه فکر احمقانه ای در موردت میکنن خسته شدم.از خیلی چیزها خسته شدم حتی از خودم................ 

بعضی وقت ها بهترین راه فراره.