-
اعصابم خرده
چهارشنبه 11 خردادماه سال 1390 22:03
بعد از 8 ماه در دوران دانشجویی به یکی سلام جواب دادیم کل دانشگاه گفتن ما دو تا از هم خوشمون میاد چقدر از این آدمای حرف مفت زن بدم میاد خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
-
یک جمله
چهارشنبه 11 خردادماه سال 1390 21:14
پزشکی واقعا رشته سنگینیه ول بعضی جاهاش واقعا شیرینه. . . . راستی یاد گرفتیم نسخه بخونیم و بنویسیم.هورا هورا هورااااااااااااااااااااااااااااااااااا
-
روزگار
پنجشنبه 5 خردادماه سال 1390 11:56
نمیدونم چمه؟؟؟اصلا حوصله ندارم.تا میام لای این کتابها رو باز کنم خوابم میگیره و دوست دارم برم آهنگ گوش بدم و تمامی این علائم نشونه ی مشروطیته..... دیروز با رفقا رفتم بیرون اینقدر خندیدم الان عضلات معده ام درد میکنه.گلوم هم گرفته
-
کار
چهارشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1390 20:28
واقعا دیشب فکر میکردم اگه خدا شبانه روز رو 36 یا 40 ساعته قرار میداد شاید من این همه مجبور نبودم به خودم فشار بیارم.دیشب از خستگی نتونستم شام بخورم یا حتی نمیتونستم بخوابم.مغزم از کار نمیاستاد همش آناتومی تو مغزم مرور میکردم یا یاد یه کاری میافتادم و فکر میکردم کی انجامش بدم یا به قولی که به کسی دادم و چیزهایی که فردا...
-
آموزش زبان
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 15:51
نمیدونم این چه چرت و پرتیه که به مردم تحویل میدن؟؟؟؟؟؟؟؟آموزش زبان در خواب!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!من ۹ ماهه دارم به در و دیوار خودم رو میکوبونم تا مرداد آیلتس امتحان بدم.حالا چه جور متدی میتونه در خواب به آدم انگلیسی یاد بده آخه؟؟؟تو عقل و شعور کسی که میره میخره موندم .یعنی واقعا فکر میکنن تو خواب آیلتس میگیرن یا با...
-
نمیدونم
پنجشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1390 22:58
نمیدونم اشکال از وبلاگمه یا تازه اول کارم که به جز دو سه نفر هیچ کی وبلاگم رو نمیخونه میخواستم قهر کنم و دیگه ننویسم ولی دلم نیومد
-
هوراااااااااااااااااا
دوشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1390 20:21
بالاخره نمردم و دیدم اون روزی رو که امتحانم رو کامل میشم.هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا و به این نتیجه اخلاقی رسیدم هر چقدر کمتر بخونی نتیجه بهتری میگیری..... از این موضوع که بگذریم میرسیم به این خبر که پیشنهاد شده خانم ها به دکترهای مرد ازدواج موقت کنن که راحت تر و شرعی تر معاینه بشن. وقتی مجری...
-
هی!!!!!!!!
شنبه 17 اردیبهشتماه سال 1390 12:42
امتحانم رو خراب کردم .اینقدر اعصابم داغون بود دوست داشتم برم یه جا گم و گور شم نه از این که نمره ام کم میشه از این که تو این سن به جای این که با یه نفر خوش باشم باید فکر ۱ نمره بالا و پایین باشم.اه اه اه اه اه حالم از زندگی نکبت بار خودم به هم میخوره. این زندگی مسخره کی تموم میشه...
-
امتحان
سهشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1390 21:14
میشه نمره ام خوب شه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟خیلی خوندم اگه نمره ام بد شه خیلی ناامید میشم. خیلی برام مهمه تو دانشگاه همه همدیگه رو به نمره هاشون میشناسن
-
تاکسی
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1390 20:41
امروز تو تاکسی بین دو تا خانم چاق چادری بودم یعنی حس میکردم الان له میشم.کتف یکیشون رو بازوم بود فکر نمیکرد الان بازوم از جاش در میره .اصلا هم به خودشون زحمت نمیدادن یک کم جمع بشینن. واقعا آدم باید عقلش رو به کار بگیره و به مردم هم فکر کنه واقعا دوست داشتم بهشون بگم شما که اینقدر چاقی ....استغفرالله یه نفر هم برای من...
-
عاشقی
یکشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1390 20:34
نمیفهمم این کلمه مسخره عاشقی از کجا منشا گرفته.اصلا نمیتونم این مسخره بازی ها رو تحمل کنم.نمیدونم به نظر من مضحک میاد این دختر و پسرهایی که همش عاشق یکی هستن برای خودشون شخصیت قائل نیستن؟؟؟؟؟؟؟؟بابا همه چیز این دنیا دوطرفه است خوب وقتی یارو بهت محل نمیذاره ول کن دیگه... من که کلا نه تو زندگیم عاشق شدم نه کسی رو دوست...
-
ایام فاطمیه
شنبه 10 اردیبهشتماه سال 1390 21:11
این حراست دانشگاه تشخیص داده لاک دختر ها بی حترامی به ایام فاطمیه است. من اصلا ربطش رو درک نمیکنم.اینا شب میخوابن صبح پامیشن یه تصمیم مضحک میگیرن.آخه یکی نیست بگه تو از این تصمیم ها نگیری ما که نمیگیم مغز نداری که.دقیقا برعکس میگیم چه متشخص و فهیم.... نمیدونم این یارو رو از کجا پیدا کردن. بعضی وقتا میزنه به سرش کارت...
-
امتحان
جمعه 9 اردیبهشتماه سال 1390 19:24
امتحان های میان ترم مون شروع شده.منم که در طول ترم کلا کاری به دفتر و کتاب ندارم.الان نشستم دارم فکر میکنم چه خاکی به سرم بریزم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ داوود(جسد) رو نمیدونم چی کار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟با داوود اصلا حال نمیکنم.هم لاغره هم چها زانو مرده.آدم باهاش راحت نیست.از داوود بگذریم.امتحانهای تئوری بدتره...
-
برق
سهشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1390 00:06
نمیدونم چرا از وقتی که ۴ سالم بود و سنجاق سر رو کردم تو پریز همیشه و همه جا برق من رو میگیره؟اولش من دنبالش بودم.۴ سالم بود با سنجاق سر رفتم تو پریز ۴ یا ۵ متر پرت شدم ولی آدم نشدم.۷ سالم بود تو حموم تو دستام آب پر کردم ریختم تو سوراخ پریز و ... ولی بعدش آدم شدم و دیگه با برق شوخی نکردم ولی برق منو ول نمیکنه.هر وقت...
-
جریمه
دوشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1390 23:56
امروز با کمال غرور وارد طرح زوج و فرد شدم و پلیس هم نگهم داشت.اصلا نرفتم پایین بگم چی شده؟پنجره رو دادم پایین گفت خانوم این جا طرحه.منم یه حالت متعجب گرفتم گفتم جدی؟؟؟؟؟؟؟ گفت گواهینامه و کارت ماشین .منتظر بودم زودتر جریمه رو بنویسه برم گفت ببخشید شما دانشجو هستید؟داشتم فکر میکردم به پلیس چه ربطی داره که من چی...
-
رانندگی
دوشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1390 22:37
نشد ما یه روز تو خیابون های تهران با آرامش رانندگی کنیم.تو اتوبان مدرس تنها قانونی که به طور کامل رعایت میشه قانون جنگله.باز ایناش قابل تحمله بدترین و رواعصاب ترین عناصر رانندگی آقایون هستند کلا فکر میکنن راننده به دنیا اومدن.گواهینامه رو هم در دوران جنینی گرفتن.آخه مگه مثل گاو رانندگی کردن هنره؟؟؟؟؟؟ کلا باید به...
-
دلگرم
شنبه 3 اردیبهشتماه سال 1390 20:23
کلا من به نظرات شما دلگرمم.اصلا وقتی میام سایت رو باز میکنم اینقدر نظر نخونده دارم وقت نمیشه همه رو بخونم.... دست گل همتون درد نکنه.یه دنیا ممنونم
-
تربیت
پنجشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1390 18:26
نمیدونم این اروپایی ها و امریکایی ها بچه هاشون رو چه طور تربیت میکنن که اینقدر عاقل و باشعورند.نمیدونم چرا بچه هایی که ما ایرانی ها تربیت میکنیم این قدر لوس و رو اعصابن.تو خیابون نگاه میکنی بچه ها یا به چادر مادرشون آویزونن و دارن گریه میکنن یا مانتو مادرشون رو اینقدر میکشند که دربیاد. اصلانمیفهمن نه یعنی چی.مثل این...
-
واحد حیاط
پنجشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1390 18:11
نمیدونم چرا تو دانشگاه ما این قدر بچه ها واحد حیاط برمیدارند؟شاید تو همه دانشگاه ها همین طوریه.ساعت درسی اش هم زیاده.بنده خداها از صبح ساعت ۹ تو حیاط میشینند تا ساعت ۶.نکته جالب اینه که بعضی ها این واحد رو میافتند و به اجبار تاکید میکنم که به اجبار ترم بعد برمیدارند.یکی از پسرهای دانشگاه هم داره به مرتبه استادی میرسه...
-
بعضی وقت ها بهترین راه فراره
یکشنبه 28 فروردینماه سال 1390 18:36
چند وقته بی حس شدم.خدایا چقدر دوست دارم کارم درست شه زودتر از این مملکت برم.کم کم دارم افسرده میشم.بدترین حالت زندگی اینه که ندونی فردا قراره کجا زندگی کنی.هر جا باشه فقط دیگه نمیتونم ایران زندگی کنم. از بی تفاوتی مردم خسته شدم.اوایل تا کالایی گرون میشد ناراحت میشدم ولی الان به خودم میگم به درک اینقدر گرون شه که دیگه...
-
عجب...
شنبه 27 فروردینماه سال 1390 22:11
امروز برای اولین بار بعد از یک ساعت کار کردن روی جسد حس کردم فشارم افتاده و حالم خرابه.استاد هم زیر بار نمیرفت که برم با اون حال یک ساعت دیگه هم موندم.آخراش رفتم به پاش تکیه دادم.خانواده بفهمه منو کشتن.خلاصه همه جونم جسدی شد.نمیدونم چرا چند وقته اینقدر سریع جوش میارم دوست دارم همش گریه کنم.فکر کنم بهتر باشه با یکی...
-
ابن سینا
جمعه 26 فروردینماه سال 1390 19:46
ابن سینا: من در میان موجودات از گاو خیلی میترسم. زیرا عقل ندارد و شاخ هم دارد
-
داشتم فکر میکردم
جمعه 26 فروردینماه سال 1390 18:34
تو ماشین داشتم با خودم فکر میکردم من چه قدر قدر نشناسم.خدایا منو ببخش شاید پول خوشبختی نیاره ولی بی پولی حتما بدبختی میاره.خدایا شکر که مجبور نیستم نگران فردام باشم.به خاطر همه چیز ممنونتم . خدایا میشه یه سرگرمی هم تو زندگیم درست کنی؟آدم یا هدف فرق نمیکنه...
-
چرا من نمیتونم ؟
پنجشنبه 25 فروردینماه سال 1390 20:02
خیلی دوست دارم بیخیال همه اتفاقات اطراف بشم.هی به خودم میگم آخه به تو چه که همش ناراحت اطرافیان هستی؟خودت مشکل نداری ؟ولی حوصله ام سر میره اینقدر که زندگیم یک نواخته.اینقدر که خوشحال شدم برام اس اومده بعد دیدم یا همراه اول یا ایران سل یا تبلیغات تور کیشه.اینقدر که مثبت زندگی کردم و مشکل نداشتم.دیروز تا اومدم برای خودم...
-
من برگشتم
پنجشنبه 25 فروردینماه سال 1390 19:49
قبلا وبلاگ داشتم زیاد هم مینوشتم ولی... الان دوباره میخوام بنویسم از همه خوشی ها و ناراحتی هام... امیدوارم دوباره دوست های خوبی پیدا کنم.