واقعا دیشب فکر میکردم اگه خدا شبانه روز رو 36 یا 40 ساعته قرار میداد شاید من این همه مجبور نبودم به خودم فشار بیارم.دیشب از خستگی نتونستم شام بخورم یا حتی نمیتونستم بخوابم.مغزم از کار نمیاستاد همش آناتومی تو مغزم مرور میکردم یا یاد یه کاری میافتادم و فکر میکردم کی انجامش بدم یا به قولی که به کسی دادم و چیزهایی که فردا باید همراه خودم ببرم.دیگه دارم به این فکر میکنم آرامش رو تا آخر امتحانهای دانشگاه نمیبینم.
آخی

به قول عالمی به خودت بگو : این نیز (با نتیجه خوب یا بد) بگذرد.
بیخیال باش
نمیشه زودتر بگذرد؟؟؟؟؟
بمیرم الهی
ااااا اشکاتو نبینم خانوم

همه همینن غصه نخور ! من الان با این خجستگیم یه خواب راحت ندارم به خدا بس که نیومده استرس امتحان دارم . بی خیال
ما آپیدیم
خیلی مرسی از همدردیت.من نمیدونم اصلا این فلسفه اماتحان چیه که این آدم رو گرفتار میکنه
....اه اه اه