عجب...

امروز برای اولین بار بعد از یک ساعت کار کردن روی جسد حس کردم فشارم افتاده و حالم خرابه.استاد هم زیر بار نمیرفت که برم با اون حال یک ساعت دیگه هم موندم.آخراش رفتم به پاش تکیه دادم.خانواده بفهمه منو کشتن.خلاصه همه جونم جسدی شد.نمیدونم چرا چند وقته اینقدر سریع جوش میارم دوست دارم همش گریه کنم.فکر کنم بهتر باشه با یکی صحبت کنم.بابام هم نگران شده.عجب زندگی شده ...

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:04 ب.ظ

به پای استاد تکیه دادی یا جسد؟!!!

جسد

هادی یکشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:11 ق.ظ http://hadi-m.blogsky.com

اگه بخوای درس هم بگی یا تو دانشگاه دانشجوها رو جمع کن یا ۱آموزشگاه آشنا پیدا کن که فقط واسه تفنن بهت درس بده

شما آموزشگاهی رو میشناسی که یه آدم ۱۹ ساله رو برای تدریس بخواد؟خدایی اگه جایی رو دیدین که منو قبول کنن و بچه هاش خوب باشن میرم.چون رتبه ام تو کنکور بد نبود .سوالای دوست و آشنا رو هم من همیشه جواب میدم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد